نی نیمون صولتیهツツツツツ

سلام سلام ما اومدیم با دخمل طلا مامانو بابا... رفتم سونوگرافي تا آقاي دکتر گفت ني ني خوشگلم دختره از خوشحالي گريه کردم اصلا اشکام بند نمياومد بنده خدا دکتره فکر کرده بود من دختر نميخوام و از ناراحتي دارم گريه ميکنم 

خلاصه رو ابرا بودم خدا خيلي دوسم داشت که منو به آرزوي قلبيم رسوند 
 
دختر گلم دلم ميخواد اين روزا بگذره و بياي تو بغلم همش روز زايمانمو مرور ميکنم اون لحظه ايي که تورو بزارم تو بغلم بهترين لحظه زندگيم ميشه حتي تصور کردن اون روز اشکامو سرازير ميکنه
از طرفي هم دلم نمياد بيايي بيرون و ديگه تکوناتو حس نکنم دلم واسه تکونات تنگ ميشه الان با هربار تکون خوردنت به خودم ميگم خوب حسش کن ديگه آخراشه هااااااااا

اونشب به شکرانه این نعمت ناز بابا محسن منو خواهرمو دامادمونو اقا پرهام خواهرزاده نازمو دعوت ب ی شام حسابی کرد و کلی خوش گذروندیمممممممم هوراااااااااااا خدایا شکرت
 دخمل طلای ما منو بابا محسن براي به دنيا اومدنت لحظه شماري ميکنيم
حتي بابا محسن اشک تو چشماش جمع ميشه وقتي از اولين ديدار با تو حرف ميزنه آرزوشه تورو بغل کنه
دخترم منو بابا عااااااااااااااشقتيم 
و سعي ميکنيم بهترين هارو برات بسازيم 

خداجونم بابت هدیه قشنگت ممنونم❤❤❤